در حال دریافت تصویر  ...
نام جواد مهدی زاده
محل شهادت عین خوش


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد امام قلی
محل شهادت بانه ـ هفتاش


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر صمیمی
محل شهادت دهلران


در حال دریافت تصویر  ...
نام اسماعیل علمشاهی
محل شهادت فکه


در حال دریافت تصویر  ...
نام مسلم علی مددی
محل شهادت دهلران


در حال دریافت تصویر  ...
نام ستار مغانلو
محل شهادت پیرانشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام سیفعلی قنبری
محل شهادت فکه


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد حمزه ای
محل شهادت شرهانی


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن نظری
محل شهادت شرهانی


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین علی خسروی
محل شهادت فکه


در حال دریافت تصویر  ...
نام عمران شاهسوند
محل شهادت حاج عمران


در حال دریافت تصویر  ...
نام ناصر کیائی
محل شهادت کوشک


در حال دریافت تصویر  ...
نام هوشنگ حاجی آقایی
محل شهادت شلمچه


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر همتی
محل شهادت مهاباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام بیژن حسنی
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام فرج الله ابراهیمی
محل شهادت بانه


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد رضا تنهایی
محل شهادت مهران


در حال دریافت تصویر  ...
نام محسن حسن پور
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین موسی خانی
محل شهادت شلمچه


در حال دریافت تصویر  ...
نام آیت الله طاهری
محل شهادت جاده بانه


در حال دریافت تصویر  ...
نام امیر منی
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام غلام حسین عظیمی
محل شهادت فکه


در حال دریافت تصویر  ...
نام مجید اسدی
محل شهادت دوسینه بانه


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد علی اسکندرلو
محل شهادت فکه


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمود علی بخشی
محل شهادت فکه


در حال دریافت تصویر  ...
نام یعقوب علی
محل شهادت فکه


در حال دریافت تصویر  ...
نام عباس فرضی
محل شهادت فکه


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین علی کاشانی
محل شهادت فکه



یک خاطره شهید  قدرت الله زرآبادی پور


خوش به سعادتش!

خواهر شهید: یک شب بی خواب شده بودم، ساعت از نیمه شب گذشته بود. صدای خفیفی به گوشم رسید که تا به حال نشنیده بودم، حساس شدم، به دنبال صدا رفتم، دیدم قدرت الله چراغ نفتی کوچکی را روشن کرده و در زیر شعله ی کم آن مشغول خواندن قرآن و پس از آن نماز شب و دعا و غیره است. این ماجرا تا سپیده دم صبح ادامه داشت و او پس از اقامه نماز صبح، لباسهایش را پوشیده و به سر کار رفت و این ماجرا تقریباً هر شب ادامه داشت و من با شنیدن صدای قرآن، دعا و نماز برادرم آرامش خاصی می گرفتم. مدتی از این جریان گذشت تا اینکه یک روز بحث بر سر نماز بود و ایشان داشت در خصوص نماز صحبت می کرد که من نام یکی از بستگان را بردم و گفتم: راستی شنیده ام فلانی نماز شب اش ترک نمی شود. و او بلافاصله گفت: خوش به حالش و خوش به سعادتش، ما که سعادت نداریم! و من دیگر هیچ نگفتم.