در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر محمدی
محل تولد تاکستان - یحیی آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام اباذر سیمیاری
محل تولد قزوین - سیمیار-بخش رودبار الموت


در حال دریافت تصویر  ...
نام یوسف فعله قزوینی
محل شهادت میمک


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی میرزایی ایلانی
محل شهادت شاخ شمیران



یک خاطره شهید  جعفر عبادی


قرعه‌کشی برای شهادت

رمضان علیپور: «جعفر» را بیرون چادر و در تاریکی شب دیدم، که تنها ایستاده و مانند تکه‌ای از ماه می‌درخشد. او آن قدر آن شب زیبا و دوست داشتنی شده بود، که با یک نظر می‌شد فهمید به این زودی‌ها شهید می‌شود. جلوتر رفتم و به او گفتم: «جعفر»! اجازه بده از فرق سر تا نوک پاهایت را غرق بوسه کنم!» و او هم با تبسم همیشگی‌اش گفت: «مش «رمضان»! حالا ما را چوب‌کاری می‌فرمایی؟» چند روز قبل از انجام عملیات، به علت حالاتی که از او دیده بودم و از طرفی می‌دانستم که علاقه‌ی وافری به فرزندانش دارد، نمی‌توانستم جدایی از او را تحمل کنم. به سراغ فرمانده رفتم و گفتم: «جعفر» از ناحیه‌ی پا درد می‌کشد و نمی‌تواند در عملیات شرکت کند.» او را به نوعی متقاعد کردم که از حضور «جعفر» در عملیات ممانعت کند. فرمانده هم از حضور «عبادی»، برای شرکت در عملیات عذرخواهی کرد؛ اما «جعفر» رو به فرمانده کرد و گفت: «اگر بهانه‌ی شما درد پاهای من است، من حاضرم با شما مسابقه‌ی دو بدهم!» و ادامه داد: «من با خود عهد کرده‌ام که به نیت چهارده معصوم (ع)، در چهارده عملیات شرکت کنم و این هم چهاردهمین عملیات من است که باید در آن شرکت کنم؛ پس التماس می‌کنم که نگذارید من ناامید شوم و به عهدم وفا نکنم!» خلاصه به هر طریق، فرمانده راضی شد تا او در عملیات شرکت کند.  شهید «برزگر»، هم‌سنگر شهید «عبادی» نقل می‌کرد: «در یکی از شب‌های نزدیک عملیات، بچه‌ها در چادر دور هم جمع شده بودند و قرعه‌کشی می‌کردند که کدام یک فردا از این جمع شهید می‌شود و جالب این که در هر سه بار قرعه‌کشی، قرعه به نام «جعفر عبادی» افتاد و او هم در همان عملیات و در سحرگاه چهاردهم بهمن ماه ۵۹ به شهادت ‌رسید.»