در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن کریمی رحمانی
محل تولد تاکستان


در حال دریافت تصویر  ...
نام یدالله اکبرشاهی
محل تولد قزوین - رشتقون


در حال دریافت تصویر  ...
نام علمدار طاهرخانی
محل تولد تاکستان


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن تدین
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام قمقام لشکری
محل تولد تاکستان - ضیاء آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی رحمانی
محل تولد تاکستان


در حال دریافت تصویر  ...
نام مجتبی رشوند
محل تولد قزوین - تنوره-بخش رودبار الموت


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اصغر مافی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین علی محمدی
محل تولد قزوین - موشقین


در حال دریافت تصویر  ...
نام عبدالله عالمی
محل تولد قزوین - بهرام آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام نصرت الله مصطفی
محل تولد بوئین زهرا - آب باریک


در حال دریافت تصویر  ...
نام قنبر غلامی
محل تولد قزوین - ویار-بخش رودبار شهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محرم رحمانی
محل تولد تاکستان


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد بابا
محل تولد تاکستان - دیال آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام قربان کرمی
محل تولد بوئین زهرا - شال


در حال دریافت تصویر  ...
نام مسعود سخاوت دوست
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر ناصرپور
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام منصور کشاورز باحقیقت
محل تولد قزوین - سیاهپوش


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد ملک محمدی
محل شهادت اهواز


در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی قبادی
محل شهادت بانه


در حال دریافت تصویر  ...
نام وهب ارجینی
محل شهادت مهران


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن نوروزی فهیم
محل شهادت قلاویزان


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمود رضایی
محل شهادت پاسگاه زید


در حال دریافت تصویر  ...
نام ذبیح الله دودانگه
محل شهادت قلاویزان


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد محمدخانی
محل شهادت ام الرصاص



یک خاطره شهید  محمود محمدقاسمی


قیافه اش را شناحتم، همسرم بود

کبری آقاعلی، همسر شهید: ماه رمضان بود که خبر شهادت همسرم را به پدر و مادرش داده بودند ولی گفته بودند که پسر شما مفقود شده است، انها این خبر را از من پنهان می کردند و هر وقت که من به منزل انها که در طبقه بالای منزل مان بود می رفتم، می دیدم که انها گریه می کنند. یا بار که دیگر صبرم تمام شده بود پرسیدم: مگرچه شده که همه ی شما گریه می کنید؟ و آن ها هم پس از اندکی گفتند که همسرم شهید شده است. این خبر را که شنیدم، حالت سرگیجه پیدا کرده و به دیوار چسبیدم و از حال رفتم، بعد از نیم ساعت تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده است. ولی هنوز هم انتظار تمام نشده است و در ثانیه ثانیه های زمان منتظرش هستم. آن روزها گذشت و ۱۰سال بعد از شهادتش خبر آوردند که او شهید شده است و آلبوم هایی را در اختیار ما قرار دادند و گفتند که این عکس جنازه های شهداست. آلبوم اول را که دیدم عکس همسرم در آن نبود وقتی در حال دیدن آلبوم دوم بودم عکس شهیدی را دیدم که بادگیر سورمه ای تنش بود و از پایین تنه زخمی شده بود. قیافه اش را شناحتم، همسرم بود. وقتی که عکس را به پدر همسرم نشان دادم قبول نکرد که عکس فرزندش است و گفت پسر من زنده است و حتی راضی نشد پیکرش را ببیند و من هم فقط با عکسش وداع کردم و به ناچار پیکرش را به تهران منتقل کرده و در بهشت زهرا به خاک سپردند تا امروز هم سر مزارش نرفته ام و پسرم هم از ترس اینکه مبادا من بروم آنجا و گریه و بی تابی کنم، هیچگاه اجازه رفتن به من نمی دهد، ضمن اینکه هنوز هم منتظرش هستم.