در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن محمدنیا
محل تولد طبس - دستگردان


در حال دریافت تصویر  ...
نام غفار صفی قلی
محل تولد بوئین زهرا - خوزنین


در حال دریافت تصویر  ...
نام فتح علی محبی
محل تولد تاکستان - حسین آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام هادی احمدی
محل تولد قزوین - آشنستان (کوهین)


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد سیفی
محل تولد قزوین - اسماعیل آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام ولی شفیعی
محل تولد قزوین - کمال آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام ابوالقاسم کاشانی پور
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام علیرضا شجاعی
محل تولد تهران


در حال دریافت تصویر  ...
نام مهران معروفی
محل شهادت بانه


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اوسطی
محل شهادت پیرانشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد باقر کاظمی
محل شهادت میرآباد سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام سید عباس غیاث الحسینی
محل شهادت قزوین - بیمارستان بوعلی


در حال دریافت تصویر  ...
نام ابراهیم کریمی کلایه
محل شهادت جزیره مجنون


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین برجلو
محل شهادت قلاویزان



یک خاطره شهید  محمد خفری


دستگیری ۳ عراقی!

کریم جهانشاهی: یک شب محمد برای تحویل مهمات به برادران رزمنده، از پادگان عازم خط مقدم جبهه می شود، هنگامی که به نزدیکی های رزمندگان می رسد، به دلیل تاریک بودن مسیر، ناگهان خود را در میان دشمنان می بیند و به ناچار خودروی مهمات را رها کرده و به پادگان برمی گردد. فرمانده پادگان که از موضوع باخبرمی شود، او را مورد سرزنش قرار داده و از اینکه خودروی مهمات را رها کرده و بازگشته اظهار ناراحتی و نگرانی می کند. محمد نیز خطاب به فرمانده می گوید: من قول می دهم که فردا ماشین را به همراه مهمات تحویل شما بدهم. بالاخره صبح فرا می رسد و محمد با گرفتن یک سرباز و ۲ اسلحه به سوی محلی که خودروی مهمات را در آنجا رها کرده بود، می رود. آنها از پادگان حرکت می کنند و نزدیکی های خودرو که می رسند، چند تن از مزدوران رژیم بعث را در مقابلشان می بینند، محمد بلافاصله به زمین نشسته و اسلحه اش را به سوی آنها نشانه می گیرد و آنها را به رگبار می بندد و با سربازی که همراهش بوده، چند تن از نیروهای عراقی را به هلاکت می رسانند. در همین لحظات که فشنگ های اسلحه محمد تمام می شود، تصمیم می گیرد تکه سنگی را که زیر پایش بوده برداشته و آنها را با سنگ مورد حمله قرار دهد، او که دستش را از زمین بلند می کند، سربازان عراقی که فکر می کردند در دست او نارنجک است دستهایشان را بالا برده و تسلیم می شوند. آن روز محمد ۳ سرباز عراقی را دستگیر و به همراه خودرو و تمامی مهمات به پادگان بازمی گرداند و فرمانده پادگان با مشاهده دلاور مردی های این رزمنده او را مورد تشویق ویژه قرار می دهد.