سیدالاسرا!


در حال دریافت تصویر  ...


ساعت 11 شب یکی از مسوولان ایثارگران نیروی هوایی لباس پرواز و پوتین خلبانی برای من آورد و گفت: فردا درجه ات را از دست مقام معظم رهبری دریافت خواهی کرد. آن شب تا ساعت 2 بعد از نیمه شب بیدار بودم. ساعت 7 صبح پس از خوردن صبحانه، همراه دژبان ارتش به طرف بیت رهبری حرکت کردیم. پس از بازرسی در محل مخصوصی که برای آزادگان در نظر گرفته بودند نشستم. ساعت 9 صبح بود که رهبری تشریف آوردند. همه از جای خود بلند شدیم و شعار دادیم. ایشان فرمودند بنشینیم. سپس امیر نجفی گزارشی از چگونگی نحوه آزادی آزادگان را دادند و در مورد قدمت اسارت من و این که تا آن لحظه، طولانی ترین زمان اسارت را داشتم پیشنهاد کردند که مقام معظم رهبری مرا به عنوان «سیدالاسرا» مفتخر نمایند. مقام رهبری هم با تبسم و تکان دادن سر تائید فرمودند. در پایان امیر نجفی از رهبری خواستند با دست های مبارکشان درجات ما را اعطا کنند. من بلند شدم و خبردار در مقابل ایشان ایستادم. شخصی در حالی که سینی در دست داشت و درجات امیری من روی آن بود جلو آمد. مقام معظم رهبری با دست مبارکشان درجه مرا نصب کردند. لحظات بسیار خوب و شیرینی بود، به طوری که اصلا نمی توانستم باور کنم که تا دیروز اسیر دست دشمن بودم و کمترین اهمیتی به من نمی دادند و حالا با شخص اول مملکت و ولی امرمسلمانان جهان دیدار می کنم. و در یک لحظه این آیه شریفه به یادم آمد: «عزت و ذلت نزد خداست، هر که را بخواهد عزیز و گرامی می دارد و هر که را بخواهد خوار و ذلیل می نماید». سرلشگر خلبان، حسین لشگری منبع: کتاب ماندگاران/حسن شکیب زاده