در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن آجورلو
نام پدر محمود
نام مادر زینب
محل شهادت حلبچه

بیوگرافی
آجورلو، حسن: سوم مرداد ۱۳۴۷، در روستای کلنجین از توابع شهرستان آوج به دنیا آمد. پدرش محمود، کشاورز بود و مادرش زینب (فوت۱۳۵۶) نام داشت. دانشجوی دوره کاردانی تربیت معلم بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و ششم اسفند ۱۳۶۶، در عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه عراق بر اثر اصابت ترکش به کمر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد آوج - کلنجین تاریخ تولد ۱۳۴۷/۰۵/۰۳
محل شهادت حلبچه تاریخ شهادت ۱۳۶۶/۱۲/۲۶
استان محل شهادت کردستان شهر محل شهادت -
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات دانشجوی کاردانی تربیت معلم رشته نامشخص
عملیات والفجر 10 سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - آوج - آبگرم - خرقان - کلنجین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، حسن آجورلو: الهی! کمک کن اگر کشته شدم فقط در راه رضای تو و اسلام شهید شوم. خدایا! کمک کن در راه عشق تو بسوزم و مانند یک عاشق دلباخته در راه تو فانی شوم. خدایا! مرگ به سراغ ما می آید؛ پس چه بهتر که در راه رضای تو و راه اسلام بدنم قطعه قطعه شود و چه گواراست که جان شیرین در راه دوست فدا شود، همان دوستی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است و چه بهتر که مرگ در پیشگاه ملّتی باشد که به جرم پیروی از قرآن و احکام اسلامی، مورد هجوم از خدا بیخبران قرار گرفته باشد. بارالها! میخواهم با نثار خون خویش به این نابکاران بفهمانم که اگر در صحرای کربلا نبودم که امام حسین(ع) را یاری نمایم، امروز به ندای «هل من ناصر ینصرنی؟» امام عزیزمان لبیک میگویم. بار خدایا! میدانم که گناهانم خیلی و بزرگ است؛ خدایا تو هم بزرگی، به بزرگی خودت، گناهانم را ببخش. خدایا! میدانم که من خشن و بداخلاق بودم؛ ولی تو که مهربانی، به مهربانی خودت مرا ببخش. خدایا! لجباز و یک دنده بودم؛ خدایا! تو که زود راضی میشوی، ای «سریع الرضا»! مرا ببخش. پس خدایا! توفیق شهادت در راه خودت را نصیبم کن تا به آرزویم برسم. «اشرف الموت قتل الشهاده»؛ شرافتمندترین مرگها، شهادت است. آری! پیامبر اسلام (ص) چنین فرمود و من هم پیرو راه ابرمردی چون پیامبرم و درس چگونه زیستن را از او آموخته ام و راه پیامبر خدا را پیش گرفته ام تا در راه او به شهادت برسم و چند قطره خونی که در بدن دارم، نثار اسلام و رهبرم کنم. حال کوله بار سفر را برداشته و به لطف خداوند به عملیات میروم تا راهی کربلا و قدس شویم و به شجاعت رزمندگان اسلام و به لطف خداوند مهربان، خانواده ی شهدا را به آن چیزی که پسرانشان برای آن شهید شدند، نزدیک کنیم و به امامت امام عزیزمان در کربلا نماز جمعه خواهیم خواند. چند کلامی به کسانی بگویم که هنوز در خواب غفلت به سر می بَرند و صدای مظلومیّت اسلام را شنیده اند، ولی هنوز از خواب بیدار نشده اند. من به اینها میگویم که هر چه زودتر از خواب بیدار شوند و اینقدر به فکر این دنیای مادی نباشند؛ چون دنیای دیگری هم هست، دنیایی که ابدی است و پایانی ندارد؛ ولی این دنیا همه ی لذّت هایش پایان میپذیرد. آری! آن دنیا از انسان سؤال میشود: تو که دیدی اسلام غریب است، تو که دیدی هر روز شهیدی به آرامگاه شهدا میبرند، پس چرا به جبهه نرفتی؟ پس چرا به ندای «هل من ناصر ینصرنی؟» حسین زمان و خانواده های شهدا و شهدای مظلوم و رزمندگان اسلام، لبیک نگفتی؟ تو که دانستی جبهه احتیاج به نیرو دارد، پس چرا نرفتی؟ تو به جبهه نرفتی و حاضر شدی مردم دزفول و دیگر شهرهای مرزی زیر موشک های صدامی شهید شوند و رزمندگان در جبهه ها با سختی تمام تلاش کنند، ولی تو با خیال راحت در شهر خود به خوشگذرانی و هوسبازی بپردازی و هی نق بزنی که فلان چیز کم است و فلان چیز گران است. خودت که به جبهه نرفتی؛ هیچ! پس چرا نگذاشتی دیگران به جبهه بروند و چرا تو خودت را پیش حزب اللهی ها خوب جلوه میدادی؛ ولی در پشت سر، به اسلام و رزمندگان ضربه میزدی و آن وقت است که دیگر راه بازگشتی نیست و مأمورین میآیند و تو را بلند میکنند و به داخل جهنّم میاندازند. بترس از روز قیامت و به راه راست هدایت شو! ...و چند کلامی نیز به مادرم و خانواده ام میگویم: ای مادر من! هرگز در شهادت من گریه نکن؛ صبر داشته باش که خداوند با صابرین است. افتخار کن که فرزندت در راه خدا شهید شده است. آن موقع گریه داشت که به جرم دزدی و یا خیانت به اسلام به قتل می رسیدم؛ پس هرگز ناراحت نباش. زحمتی که برای بزرگ کردن و تربیتم کشیدی به هدر نرفته و اجر عظیمی در آخرت نصیب تو خواهد شد. ...و ای برادران و خواهران عزیزم! در شهادت من هرگز ناراحت نشوید و به یاوه گویان با مشت های گره کرده تان بفهمانید که ما شهادت را افتخار میدانیم.۱ (۱۰۰۰۸۶۳) حسن آجورلو