در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد آشوری
نام پدر رمضان
نام مادر آسیه
محل شهادت پاسگاه زید

بیوگرافی
آشوری، محمد: دهم فروردین ۱۳۴۹، در روستای اروان از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد. پدرش رمضان، کشاورز بود و مادرش آسیه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. بیست و ششم اسفند ۱۳۶۶، در پاسگاه‌زید عراق بر اثر انفجار سهوی نارنجک و اصابت ترکش آن به گردن و سینه، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد بوئین زهرا - اروان تاریخ تولد ۱۳۴۹/۰۱/۱۰
محل شهادت پاسگاه زید تاریخ شهادت ۱۳۶۶/۱۲/۲۶
استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت -
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات پنجم ابتدائی رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - بوئین زهرا - اروان


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، محمد آشوری: خدایا! من از دنیا رسته ام و از همه چیز دنیا دست شسته ام. دلیلی ندارم که تسلیم ظلم و کفر شویم و خدا را به طاغوت بفروشیم. من می سوزم تا راه را روشن کنم و همه ی قید و بندها را بریده ام که آزادانه جولان دهم. خدایا! مرا از بلای خودخواهی و غرور نجات بده تا حقایق را ببینم و جمال و زیبایی تو را مشاهده کنم. خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گرساز تا زرق و برق حال خاکی، مرا از یاد تو دور نکند. خدایا! اینجا چه جایی است؟ اینجا از دانشگاه اخلاق هم بالاتر است؛ زیرا اینان را که من در اینجا مشاهده می کنم، انسانهای معمولی نیستند. هر یک، یک دنیای اخلاق و عرفان هستند؛ ولی حیف که یکی پس از دیگری به سوی معبودشان پَر می زنند و ما دوباره تنها می مانیم. در اینجا واقعاً انسان به برادران کوچکتر از خودش حسرت می خورد؛ چون که آنها آن قدر با اخلاص نماز و دعا می خوانند که انسان بی اختیار گریه اش می گیرد. خدایا! من چگونه خودم را با این عزیزان مقایسه کنم؛ اینانی که دریای معرفتند؟ اینان خالصانه سلاح در دست می گیرند و عاشقانه می رزمند و جان تسلیم می دارند. خدایا! دوست دارم که مقداری از عشق و اخلاص و شجاعتشان را به من نیز عطا فرمایی. نمی دانم با چه زبانی این مطلب را بیان کنم؛ وقتی با این برادران صحبت می شود، می بینم که بعضی ها -که برادرشان شهید، مفقود و اسیر است- سلاح آنان را به دوش می کشند و همین خانواده های شهیدپرور با تربیت چنین عزیزانی نخواهند گذاشت امام تنها بماند و راه امام حسین(ع) و تمامی انبیاء و اولیاء (ع) بی رهرو بماند. خدایا! با وجود اینها، چگونه انسان می تواند اینجا را ترک کند؟ حال اینکه تاریخ تکرار شده و هر کس یاران حسین(ع) را یاری نکند، در آخرت باید جوابگو باشد. ...و در پایان نمی دانم با چه زبانی این مطلب را بیان کنم! پدر جان! به دل من افتاده که از دنیای فانی دست می کشم! پدر جان! تنها تقاضای من از شما این است که حق خودت را بر من حلال کنی؛ چون که در پرورش دادن من، -می دانم- خیلی خیلی زحمت کشیدی و مدتها در غربت ماندی و شب و روز تلاش کردی برای آسوده زندگی کردن من. امیدوارم که حقت را بر من حلال کنی. ان شاء الله ...و اما مادر داغدیده ام! من می دانم که تو هم در تربیت من بسیار زحمت کشیدی؛ شبها را بیدار ماندی تا مرا بزرگ کنی و تنها تقاضای من از تو این است که حق خودت را بر من حلال کنی. ...و من از برادران عزیزم می خواهم که در مجالس مذهبی شرکت کنند و همیشه در کارهای خیر پیشقدم باشند و همچنین وصیت من به خواهرانم این است که اول حجاب اسلامی را رعایت کنند و نماز و روزه و اصول دین و فروع دین را به جا آورند و اگر جهادی شد در پشت جبهه ها با کمک کردن و رعایت حجاب اسلامی، برادران خط شکن خودشان را یاری نمایند تا گرفتار دوزخ نشوند. باری، تنها تقاضای من از تمامی فامیل ها، دوستان و آشنایان این است که حق خودشان را بر من حلال کنند.۱ (۱۰۰۳۶۷۶) محمد آشوری
دست نوشته ها
محمد آشوری: خدایا! مرا از بلای خودخواهی و غرور نجات بده تا حقایق را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم. خدایا! پستی و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند. خدایا! اینجا چه جایی است، اینجا از دانشگاه اخلاق هم بالاتر است، زیرا اینان را که من در اینجا مشاهده می کنم، انسانهای معمولی نیستند و یک دنیا اخلاق و عرفان هستند ولی حیف که یکی یکی به سوی معبودشان پر می زنند و ما دوباره تنها می مانیم. واقعاً انسان به برادران کوچکتر از خودش در اینجا حسرت می خورد، چون آنها آنقدر با اخلاص نماز و دعا می خوانند که انسان بی اختیار گریه اش می گیرد. پدر جان، به دل من نشسته که از دنیای فانی دست می کشم و تنها تقاضای من از شما این است که حق خودت را بر من حلال کنی.