در حال دریافت تصویر  ...
نام صفدر ذوالقدر
نام پدر بهرام
نام مادر رقیه
محل شهادت جزیره مجنون

بیوگرافی
ذوالقدر، صفدر: دهم فروردین ۱۳۴۰، در روستای خورهشت از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش بهرام، کشاورز بود و مادرش رقیه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. راننده بود. سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۳، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سر و عوارض ناشی از مصدومیت شیمیایی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است.

محل تولد تاکستان - خورهشت تاریخ تولد ۱۳۴۰/۰۱/۱۰
محل شهادت جزیره مجنون تاریخ شهادت ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت -
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۰ تعداد دختر ۰
تحصیلات پنجم ابتدائی رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، صفدر ذوالقدر: وصیت نامه ام را به امید رسیدن به فیض شهادت می نویسم؛ امید آن که خداوند ما را به آرزوی نهایی مان برساند. ای اولین و آخرین پناهگاه من؛ معبودا! از سوی تو آمده ام و بسوی تو بر می گردم. بی تو من هیچم؛ مرا لحظه ای به خودم وامگذار. به نام مقدست سوگند می خورم که جز تو کسی یا چیز دیگری را نپرستم. از تو می خواهم در آن دنیا به پوست نازکم رحم کنی. من عاشقانه در راه تو گام بر می دارم، زیرا عاشق تو هستم و از تو می خواهم از گناهانم درگذری و محبت های خودت را از سرم کم مگردانی. در این مرحله از زمان، انسان متعهد باید سرنوشت خود را انتخاب کند؛یا رسیدن به درجه والای شهادت ویا ذلت و خواری. من راه اول را انتخاب نموده ام و به عنوان مقلد امام خمینی افتخار می کنم که خدا مرا از سربازان امام زمان(عج) قرار داده است. ای امام! اگر من هزاران جان داشتم، در راه تو فدا می کردم و هیچ گاه تن به ذلت نمی دادم. دست از حمایت امام برندارید که نجات شما در گرو اوست. آیا اگر امام نبود ما به این سعادت می رسیدیم و آرزوی ما برآورده می شد؟ خدمت دوستان و آشنایان عرض می کنم: اگر می خواهید روح ناچیز من شاد باشد، از جمهوری اسلامی -که ثمره خون شهیدان است- حمایت صادقانه کنید، که -به خدا قسم- راه خودکفا شدن و از زیر یوغ استعمار رها شدن، همین جمهوری اسلامی است. من به جبهه نیامدم که فقط بجنگم؛ آمدم تا در دانشگاهی درس بخوانم که در آن برادر سیزده ساله ای نارنجک به کمر می بندد و خود را به زیر تانک دشمن می اندازد. ما آمده ایم تا در این دانشگاه خود را ساخته و از زشتی ها دوری کنیم و به ندای «هل من ناصرینصرنی؟» حسین زمان خود لبیک گفته باشیم. پدر عزیز و زحمت کشم! به یاد داشته باش چنان که جسدم پیدا نشد و نتوانستی تحویل بگیری، مسأله ای نیست؛ ولی سعی کن پیامم را به همه برسانی و بدان که اسلام، دین کامل حق و برادری است و دوری از اسلام و روحانیت مبارز، همانا ذلت و خواری همراه خواهد داشت. امام عزیزمان را دوست بدارید. پدر جان! درباره این که خداوند جهادم را قبول کند، برایم دعا کن و در شهادتم ناراحت نشو و بلکه شُکر به درگاه خداوند بجا آور. مادر بزرگوارم؛ ای مهربان من! بدان من دیر زمانی است که آرزوی چنین روزی را داشتم و تو اجری بس عظیم نزد پروردگار خواهی داشت. به راهی که رفتم تفکر کن؛ آن گاه خوشحال خواهی شد که تو نیز به سهم خود فرزندی را به پیشگاه خداوند متعال هدیه کردی. مادرم! برای من بسیار زحمت کشیدی. بی خوابی کشیدی و شیره جانت را به من دادی؛ اما من فرزند خوبی برای تان نبودم. امیدوارم حلالم کنید. برایم بی تابی و گریه نکنید و شاد و شُکرگزار باشید. برادران خوب و مهربانم! امروز همان طور که می دانید اسلام به شما و امثال ما نیاز دارد و هیچ وقت این وظیفه از ما سلب نمی شود. برادر جان! دنیا خوب است، به شرطی که هدف نباشد؛ بلکه دنیا را پلی قرار دهیم تا به آخرت برسیم. امیدوارم راهم را -که راه خدا و سرور شهیدان، حسین بن علی(ع) است- ادامه دهید و به اسلام و به امام وفادار باشید. ما فقط وظیفه داریم؛ به ما ربطی ندارد که آخر کار به کجا کشیده می شود. همان طور که حسین(ع) به کربلا وارد شد و به شهادت رسید و وظیفه اش را به اتمام رساند. خواهران مهربانم! می دانم برایم دلسوز و ناراحت می باشید؛ اما چون راهم پیروی از راه انبیا و اولیا است، نباید ناراحت شوید؛ بلکه باید خوشحال و شُکرگزار باشید. احکام الهی و حجاب اسلامی را رعایت و برای پیروزی اسلام و سلامتی امام عزیزمان، دعا نمایید. دختر عمه و همسر مهربانم! می دانم با شنیدن خبر شهادتم ناراحت می شوی؛ ولی سعی کن ناراحت نباشی. آرزومندم مرا ببخشی و حلالم کنی.۱ (۱۳۱۱۴۵۲) صفدر ذوالقدر ۴/۱۲/۶۳