در حال دریافت تصویر  ...
نام احسان بابایی الموتی
محل تولد قزوین - گازرخان


در حال دریافت تصویر  ...
نام کاظم مصدقیان پور
محل تولد قزوین - قیطور-بخش طارم سفلی


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین علی خسروی
محل تولد همدان - عمارلو


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی حاجی حسنی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام عبدالله سلطانی
محل تولد قزوین - دودهه


در حال دریافت تصویر  ...
نام صفر علی افتخاری
محل تولد آوج - ارغای


در حال دریافت تصویر  ...
نام احمد فولادی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام سید رضا سید موسوی
محل تولد قزوین - روستای عمقین بخش طارم سفلی


در حال دریافت تصویر  ...
نام حمید عبدالرزاقی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام مجید اسدی
محل تولد قزوین - باورس


در حال دریافت تصویر  ...
نام محسن اسمعیلی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد قموشی
محل شهادت جاده بانه - سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام غنی رمضانعلی
محل شهادت بوکان


در حال دریافت تصویر  ...
نام سیفعلی ترکی
محل شهادت بانه


در حال دریافت تصویر  ...
نام علمدار مددی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام عیدالله رجبی
محل شهادت بانه


در حال دریافت تصویر  ...
نام رضا بهرامی
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام صفر علی معروفی
محل شهادت اردوگاه جراحی


در حال دریافت تصویر  ...
نام شعبانعلی برزگردخت
محل شهادت بانه



یک خاطره شهید  محسن تیموریا


خودش را در زیر آب نگه داشته بود

مهدی کیامیری: آن روز، ما با هر مصیبتی که بود، از رود خروشان «اروند» عبور کردیم و قایق‌مان میان سیم‌های خاردار و «خورشیدی»ها به گل نشست و یکایک دلیرمردان بسیجی با عبور از گل و لای، خودشان را به خاکریزهای فتح شده ‌رساندند، تا سرود مردان آفتاب را سر دهند. وقتی به کنار خاکریز رسیدم، هنوز جنازه‌ی «حسن»ـ که تیری به قلبش خورده بود ـ روی زمین افتاده بود و شبنم‌های شب‌شکن بهاری، بر رخساره‌اش نشسته بودند. گویی ستاره‌ای از آسمان فرو افتاده و در زمین سُکنی گزیده است. در کنار سیم‌خاردارها، جنازه‌ی دلاور جبهه‌ها، شهید «تیموریان» نیز به چشم می‌خورد، که هنگام باز کردن معبر، تیری به سرش خورده بود و برای این که معبر لو نرود و تلفات بیش‌تری ندهیم، خودش را زیر آب نگه داشته بود، تا بر سر پیمانش باقی بماند. دیگر شب شده بود. برای حمله‌ای به خفاشان بعثی آماده شدیم و شب‌شکنان با کوله‌باری از تقوا و ایمان به سوی شکار «تانک‌»های پوشالی پیش می‌رفتند. یکی ذکر می‌گفت؛ یکی ادعیه می‌خواند و دیگری با سکوتی عمیق، در اندیشه‌ی آینده‌ای نه چندان دور غوطه‌ور بود. با درگیری تانک‌ها و «آرپی‌جی»زن‌ها، شیپور جنگ نواخته و مرد از نامرد مشخص شد. روبه‌صفتان بعثی ـ که یارای مقابله با دلیرمردان بیشه‌ی اسلام را نداشتند ـ با جا گذاشتن تانک‌ها و خودروهای بسیار خود، پا به فرار گذاشتند.