در حال دریافت تصویر  ...
نام غلام رضا قربانی
نام پدر موسی
نام مادر فاطمه
محل شهادت فاو

بیوگرافی
قربانی، غلامرضا: دهم فروردین ۱۳۳۴، در روستای حسین‌آباد از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد. پدرش موسی ( فوت۱۳۵۷) و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارگر بود. سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و صاحب چهار دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد بوئین زهرا - حسین آباد تاریخ تولد ۱۳۳۴/۰۱/۱۰
محل شهادت فاو تاریخ شهادت ۱۳۶۴/۱۱/۲۵
استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت فاو
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۰ تعداد دختر ۴
تحصیلات ششم ابتدائی رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - بوئین زهرا - حسین آباد


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، غلامرضا قربانى: مادر عزیز و مهربانم! سلام علیکم؛ مادر جان! مى دانم شما براى من خیلى زحمت کشیدى، تا مرا بزرگ کردى؛ ولى من نتوانستم زحمات شما را جبران کنم. -ان شاء الله- مرا مى بخشى. مادر جان! اگر شهادت نصیبم شد، امیدوارم ناراحت نشوى؛ چرا که راه ما، راه امام حسین(ع) است. ما راه اسلام را در پیش گرفتیم و این هیچ ناراحتى ندارد؛ بالاخره همگى دیر یا زود باید برویم. همسر عزیزم! امیدوارم زینب گونه در مقابل منافقین ایستادگى و شایعات منافقین از خدا بى خبر را در نطفه خفه کنی. اى مادر عزیزم و همسرم! ممکن است آن هایی که هنوز در خواب خرگوشى هستند، به شما بگویند که: «چرا گذاشتید غلامرضا به جبهه برود؟» بدانید که این آدم ها در زبان مسلمان هستند؛ ولى در عمل مسلمان نیستند و در روز قیامت گرفتار عذاب خواهند شد. ممکن است بعضى ها بگویند: «این ها براى پول جبهه رفتند!» باز هم مى گویم که این آدم ها نه از مُردن خبرى دارند و نه از قیامت؛ ولى روزى مى رسد که مى گویند: «اشتباه کردیم!» بدانید آن وقت خداوند هم اشتباه این آدم ها را قبول نخواهد کرد؛ چرا که سال هاى طولانى به ما عمر داده است. آیا این عمر را به ما داده است که استفاده کنیم یا هر چه به زبان مان می آید، بگوییم؟ حالا اگر من بگویم که جنگ به من چه ربطى دارد، آن وقت، فرق حیوان با منِ غلامرضا در چیست؟ آن هم حیوان، که اگر بمیرد حساب و کتاب هم ندارد! اما اى برادران هم محلىِ منِ گناهکار و شما ای عزیزان! باید فکر آن روز را بکنیم که خروارها خاک روى ما مى ریزند. در تاریکى شب، باید شب اول قبر را به یاد بیاوریم تا به فکر آن روز باشیم. ...و اما اى مادر، همسر عزیزم و برادرهایم! مبادا به اداره اى بروید و بگویید ما هم شهید دادیم و یا با سوء استفاده از نام شهید، تیرآهن و سیمان بگیرید! که آن وقت، باید بدانید شما شهید را براى تیرآهن دادید؛ نه براى رضاى خدا!! مادر، همسر و برادرهایم! زمانى من در قبر راحت هستم که شما همگى به جان رهبر انقلاب و روحانیون عزیز دعا کنید؛ به خصوص برای روحانیون عزیزى، که براى تشییع جنازه ی من زحمت کشیدند و تشریف آوردند. به آن ها خوش آمد بگویید و تشکر کنید. خلاصه اگر به روحانیون و رهبر انقلاب احترام بگذارید، روح من شاد می شود و اگر یک کلمه -خداى نکرده- به انقلاب و روحانیون عزیز بد بگویید، بدانید که ناراحت می شوم. بارى، مادر و همسر عزیزم و برادرهایم! مرا ببخشید. از مادرم مى خواهم که دست هاى خود را به سوى آسمان بلند کند و از خداوند متعال، براى من طلب آمرزش کند تا شاید خداوند به خاطر شما از ما راضى شود. مادر و همسرم! امیدوارم روزهاى پنجشنبه به مزارم بیایید و از خدا، براى من طلب آمرزش کنید و مخصوصاً بچه هاى مرا بیاورید و دست هاى کوچک شان را روى مزارم بگذارید تا دل من، آرام بگیرد؛ چرا که مدتى است، نازدانه هاى خود را ندیدم! هر چه مى توانید مجلس مرا ساده بگیرید؛ چرا که اسراف کندگان برادر شیطانند!۱ (۱۵۹۰۰۵۰) غلامرضا قربانى