در حال دریافت تصویر  ...
نام اباصلت مصطفایی
محل تولد بوئین زهرا - هله ور


در حال دریافت تصویر  ...
نام سعید انصاریان
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام حمید اعرابی
محل تولد تهران


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد زاکانی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد مهدی شهسواری
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام شیرقلی اسپرورینی
محل شهادت شیخ محمد


در حال دریافت تصویر  ...
نام مرتضی علویری
محل شهادت شیخ محمد


در حال دریافت تصویر  ...
نام بابک کبودوند
محل شهادت شیخ محمد


در حال دریافت تصویر  ...
نام مرتضی آقا علی خانی
محل شهادت شیخ محمد


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر رجبی تتنکی
محل شهادت شیخ محمد


در حال دریافت تصویر  ...
نام داود شالی
محل شهادت جزیره مجنون


در حال دریافت تصویر  ...
نام صفر اسمعیلی
محل شهادت شیخ محمد


در حال دریافت تصویر  ...
نام اکبر قهرمانی نجاتی
محل شهادت شیخ محمد


در حال دریافت تصویر  ...
نام مرتضی افشار ونگینی
محل شهادت شیخ محمد


در حال دریافت تصویر  ...
نام قربان علی کوچک تبار
محل شهادت شیخ محمد


در حال دریافت تصویر  ...
نام خلیل رضایی
محل شهادت شیخ محمد


در حال دریافت تصویر  ...
نام فهیم قویدل دارستانی
محل شهادت شیخ محمد


در حال دریافت تصویر  ...
نام بیژن کاکاوند
محل شهادت دزفول


در حال دریافت تصویر  ...
نام جواد فخاری
محل شهادت شیخ محمد


در حال دریافت تصویر  ...
نام مرتضی جلالیان
محل شهادت شیخ محمد



یک خاطره شهید  سیروس احمدی


دو رکعت نماز شکر

سیدرضا حسینی: عملیات گسترده‌ی رزمندگان در منطقه‌ی «حلبچه» آغاز شده بود و من و «سیروس» در حال پیشروی بودیم. معاون گُردان در حالی که یکی از سنگرهای تجمع عراقی‌ها را نشان می‌داد، صدا زد: «فوراً با «آرپی‌جی» سنگر را بزنید.» که «سیروس»، بلافاصله به سمت من آمد و «آرپی‌جی» را گرفت که شلیک کند. (او در شلیک «آرپی‌جی» و نشانه‌گیری هدف، همتا نداشت.) «آرپی‌جی» را به دوش گرفت و ایستاد؛ اما قبل از شلیک گلوله به عقب پرتاب شد. به سراغش رفتم. هاج و واج مانده بود و مرتب می‌گفت: «کی بود مرا هُل داد؟!» من «آرپی‌جی» را برداشتم و برای نشانه‌گیری دقیق‌تر، کمی نزدیک‌تر رفتم. نشانه گرفتم تا گلوله را شلیک کنم، که کمی دقت کردم و دیدم از دور داخل سنگر تعداد زیادی از مجروحین خودمان هستند، که اگر گلوله شلیک می‌شد، فاجعه‌ی عظیمی رخ می‌داد و همه‌ی آن‌ها کشته می‌شدند. به سراغ «سیروس» رفتم و به اتفاق همان جا دو رکعت نماز شکر به جای آوردیم.