در حال دریافت تصویر  ...
نام نایب غلامی روحی
محل تولد قزوین - روچ سفلی


در حال دریافت تصویر  ...
نام سید محمد کاظمی
محل تولد بوئین زهرا - آقچه مزار


در حال دریافت تصویر  ...
نام اباذر جعفری
محل تولد قزوین - عبدل آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام حمزه خلجی
محل تولد بوئین زهرا - سخی آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام عزت الله حاجی محمدی
محل تولد بوئین زهرا - شال


در حال دریافت تصویر  ...
نام تقی لشگری
محل تولد قزوین - ضیاءآباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام طاهر گودرزوند چگینی
محل تولد قزوین - یاز باش-بخش طارم سفلی


در حال دریافت تصویر  ...
نام ابوالفضل عباسیان پور
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام وهاب الله وردی
محل تولد بوئین زهرا - شهید آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی میهن دوست
محل شهادت تهران - زندان اوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام ساسان پژاند
محل شهادت تپه کله قندی


در حال دریافت تصویر  ...
نام جمشید وثیق
محل شهادت پیرانشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام قدرت الله یعقوبلو
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام امیر جمشیدی
محل شهادت عباس آباد بانه



یک خاطره شهید  عشقعلی قنبری


اشک شوق یا جدایی

ام البنین قنبری، فرزند شهید: وقتی بابا شهید شد، من خیلی کوچک بودم و خاطره ای از پدر به یاد ندارم، اما مادرم می گفت: پدرم همیشه، با خدا و به فکر فقرا بود و نمازش را سر وقت می خواند، روزه می گرفت، صدقه می داد و با مردم مهربان بود. پدرم چند مرتبه به جبهه رفته بود، اما مادر می گوید: آخرین باری که پدر می خواست به جبهه اعزام شود، انگار می دانست که قرار است از ما جدا شود، به همین دلیل، شب قبل از اعزام به خانه می آید و با چشمانی پر از اشک من و برادرم را در خواب می بوسد. مادر می گوید: صبح روز اعزام هم پدر حال و هوای خاص و عجیبی داشت، هر قدم که به جلو بر می داشت، چند قدم به عقب برگشته و ما را می بوسید و می بویید. اشک از چشمانش جاری می شد، به طوری که مادر می گوید: نمی دانستم این اشک، اشک شوق بود یا اشک جدایی. مادر می گوید: پدر در آخرین سفرش از مادر و مادر بزرگ خواسته بود تا از ما مراقبت کنند و با تربیت صحیح افراد مفیدی تحویل جامعه دهند. من چند بینی هم در مورد پدری که همیشه یادش در قلبم و فکرش در ذهنم باقی است می نویسم. تو رفتی و گذشتی مثل باران و من دستی تکان دادم برایت تو رفتی باز هم مثل همیشه من و یاد تو، با هم گریه کردیم تو ناچاری برای رفتن و من همیشه تشنه شهد صدایت اگر می ماندی و تنها نبودم عروس آرزو خوشبخت می شد و فکرش را بکن چه لذتی داشت شکفتن روی باغ شانه هایت