در حال دریافت تصویر  ...
نام پرویز لشگری
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام پرویز اسفندیاری
محل تولد تهران


در حال دریافت تصویر  ...
نام سعید آرام
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام گرز علی شهبازی
محل شهادت صالح آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام تقی طاهرخانی
محل شهادت جاده سلماس


در حال دریافت تصویر  ...
نام جواد رحمنی
محل شهادت میمک


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد صادق حیدری
محل شهادت حاج عمران



یک خاطره شهید  سید ناصر سیاه پوش


الدخیل الخمینی، الدخیل الخمینی

محسن صباغ: بچه های گروهان ما، همه ورزشکار و فعال بودند، بخاطر همین هم در عملیات فتح المبین قرار شد ما از بقیه گروهان ها ،جلوتر حرکت کنیم. مسیرزیادی را طی کرده بودیم. بچه‌ها در حالی که یک دستشان اسحله بود، با دست دیگر ناهار می‌خوردند و آنقدر گرسنه بودند که معلوم نبود چه جوری غذا می‌خوردند و شهید سید ناصر سیاهپوش به شوخی به بچه‌ ها می گفت: بخورید، ولی مراقب باشید خودتان را با خوردن شهید نکنید. تا صدای گلوله ناصر توی هوا پیچید، یک دفعه دیدیم نیروهایی که جلوی ما و حدود دو گروهان و تقریبا دویست نفر می ‌شدند، دستهایشان را بالا بردند و گفتند: الدخیل الخمینی، الدخیل الخمینی، و تازه ما متوجه شدیم که آنها نیروهای عراقی هستند. همچنان به طرف هدف در حال حرکت بودیم که یک دفعه دیدیم تعداد زیادی نیرو جلوتر از ما در حال حرکت هستند، شهید سیاهپوش به من گفت این چه وضعی است، مگر قرار نبود که ما از همه گروهان ها جلوتر باشیم، پس این نیروهایی که جلوی ما هستند از کجا آمده اند؟ ایشان در حالی که به من می گفت نیروها را سریعتر به جلو ببرم، در همین حین و به نشانه این که ما داریم می‌آییم، نگران نباشید، یک تیر هوایی زد. ما نیز بلافاصله موضع گرفتیم و شهید سیاهپوش به زبان عربی و فارسی با آنها حرف می‌زد و سر به سر آنها می‌گذاشت و چیزهایی می‌گفت که بچه‌ها آن قدر خندیدند که دیگر نمی‌توانستند حرکت کنند و سیاهپوش با اشاره به آنها گفت: کمربندهایتان را باز کنید، کفشهایتان را دربیاورید و اسلحه های‌تان را زمین بگذارید که در نتیجه همه ی نیروهای عراقی که وحشت زده بوئند تسلیم بچه های ما شدند و حدود ۲۰۰ اسلحه نیز به دست ما افتاد. و ما چون در حال رسیدن به مقصد برای عملیات بودیم دویست نیروی اسیر را با دو نفر به عقب فرستادیم.