در حال دریافت تصویر  ...
نام امیر حمزه بهرامی
محل تولد قزوین - اوان-بخش رودبار الموت


در حال دریافت تصویر  ...
نام پرویز محمد بیگی
محل تولد تاکستان - ورسج


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد خانبان
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اصغر ذالی بیگی
محل تولد تاکستان - اسفرورین


در حال دریافت تصویر  ...
نام رضا خلج آزاد
محل تولد تاکستان - یحیی آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام نبی الله محمدی
محل تولد بوئین زهرا - ارتش آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام صفر علی اینانلو مرانلو
محل تولد آبیک - شهرک


در حال دریافت تصویر  ...
نام ذبیح الله ولمزیاری
محل تولد خدابنده - زرین آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام عبدالله محبی
محل تولد قزوین - حسین آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین علی درزی رامندی
محل تولد بوئین زهرا - دانسفهان


در حال دریافت تصویر  ...
نام غلام حسین پورفلاح
محل تولد ساوجبلاغ


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد علی آقا علی خانی
محل تولد بوئین زهرا - خیارج


در حال دریافت تصویر  ...
نام فرامرز محمدی
محل تولد قزوین - حیله رود


در حال دریافت تصویر  ...
نام شیردل عبداللهی دهکی
محل تولد قزوین - دهک-بخش رودبار الموت


در حال دریافت تصویر  ...
نام مبین جعفری کوچنانی
محل شهادت فکه


در حال دریافت تصویر  ...
نام قربان رمضانی
محل شهادت شمال غرب لولان


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد سعید امام جمعه شهیدی
محل شهادت ام الرصاص


در حال دریافت تصویر  ...
نام یدالله ذوالقدر
محل شهادت شلمچه


در حال دریافت تصویر  ...
نام اسمعیل معصومی
محل شهادت بانه


در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی علی پور بشری
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام حیدر قلی رضایی
محل شهادت سومار


در حال دریافت تصویر  ...
نام اصغر اکبری زاده
محل شهادت شلمچه



یک خاطره شهید  علی اصغر جمشیدی


غسل شهادت

زهرا خاتمه، همکار علی اصغر جمشیدی: دوازدهم مهرماه سال ۱۳۵۹ به همراه شهید به منطقه غرب اعزام شدیم و درست روزی که به شهادت رسیدند به محل سپاه آمدند و گفتند برای انتقال یکی از اسراء به بیمارستان اسلام آباد غرب نیاز به امدادگر داریم. من قبول کردم که به عنوان امدادگر این وظیفه را انجام دهم و بعدازظهر همان روز به محل خدمتم برگردم. پس از بستری نمودن آن اسیر به سپاه برگشتم و ایشان به آقای خونبانی گفتند بیا حمام برویم و غسل شهادت کنیم. پس از غسل شهادت به همراه ایشان و آقای خونبانی جهت تهیه تدارکات به پشتیبانی رفتیم. در بین راه ایشان دائماً با دوستان شوخی می کردند و حرف از شهادت می زدند و به مزاح می گفتند: ما که سعادت نداریم، ترکش از کنار پایمان می گذرد و به ما نمی خورد. آن روز بالاخره پس تحویل تدارکات به سوی سرپل ذهاب حرکت نمودیم و ایشان جهت تخلیه وسایل به پشتیبانی منطقه رفتند و قرار شد که بعدازظهر نیز مرا به سپاه برگردانند. حدوداً ساعت ۴ بعدازظهر برای برگشتنم سراغ ایشان را گرفتم، گفتن: آقای جمشیدی در باغ است. من ابتدا منظورشان را نفهمیدم. در آن نقطه درمانگاه در محوطه باغی قرار داشت و وقتی کسی شهید می شد، درون محوطه باغ می گذاشتند. به باغ آمدم، هر چه گشتم ایشان را ندیدم، دوباره پرسیدم، اشاره به آن طرف تر نمودند که دیدم پیکر شهیدی بر روی زمین است. جلوتر که رفتم با چهره خونین ایشان روبرو شدم، فکر کردم که زخمی شده اند و هنوز به داخل نبرده اند. با چفیه ای که همراهم بود صورتشان را پاک کردم به طوری که گرمی خون بدن شان را کاملا احساس کردم. مدتی کوتاه از شهادتشان می گذشت، ترکش خمپاره از چشمشان وارد و از پشت سرشان خارج شده بود.