در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد علی فرهمندعمندی
محل تولد قزوین - عمند


در حال دریافت تصویر  ...
نام عباس محمودخانی
محل تولد بوئین زهرا - نصرت آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام حمید رضا قاسمی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام احمد کاشی
محل تولد بوئین زهرا - تفک


در حال دریافت تصویر  ...
نام محسن زرگر
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر سلیمی توپ قرا
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام یدالله ذوالقدر
محل تولد تاکستان - خورهشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام تقی حیدری امین آبادی
محل شهادت شرهانی


در حال دریافت تصویر  ...
نام اباصلت مصطفایی
محل شهادت سردشت



یک خاطره شهید  قدرت الله زرآبادی پور


استخاره باز کردیم خوب آمد

خواهر شهید: او تنها پسر خانواده ما بود، هرگاه که می خواست به جبهه برود خانواده با او مخالفت می کردند، در آخرین اعزامش که باز هم با مخالفت خانواده روبرو شد می گفت: مانع رفتن من نشوید، من راهم را پیدا کردم، من خودم را در جبهه ها پیدا کردم، اما باز هم پدرم متقاعد نشد. گفت: استخاره باز کنید، اگر خوب بود من می روم، بد آمد نمی روم. استخاره باز کردیم خوب آمد و دیگر دلیلی برای مخالفت نبود، همه دورش جمع شدیم تا اورا بدرقه کنیم ، در حال رفتن تا به آخر کوچه برسد مرتب بر می گشت، پشتش را نگاه می کرد و خدا حافظی می کرد. ما دیگر مطمئن شده بودیم که این آخرین دیدار ما با اوست، دلمان می خواست که باز او را ببینیم، به خاطر همین بدون اطلاعش به محل اعزامش، سپاه رفتیم، او هیچوقت دوست نداشت که برای بدرقه اش به آنجا برویم، بنابراین همین که ما را دید ناراحت شد و گفت: چرا آمده اید؟ کمی آنجا بودیم سپس برای بدرقه اش تا جلوی اتوبوس رفتیم، خواهر بزرگم پیشانی اش را بوسید و او سوار اتوبوس شد و از داخل اتوبوس با ما خداخافظی کرد.