عنوان
در حال دریافت تصویر  ... نیمی شهید و نیمی!
چند روزی به عملیات کربلای4 مانده بود. نمی¬دانم، شاید یک ساعتی طول کشید تا رزمندگان حاضر را جمع کردم تا یک عکس یادگاری بگیرم. راستش یه جورایی هم به دلم افتاده بود که خیلی از همین بچه¬ها رفتنی هستند، یعنی مسافر خدا، بخاطر همین هم خیلی اسرار داشتم که همه باشند. تا همین امروز هم خودم آمار تعدادشان را نداشتم، اما امروز که به آن روز نگاه می¬کنم، 64 نفر ...
در حال دریافت تصویر  ... دست به زخم سرم!
اینجا مقر سپاه هفتم عراق است، هر اکیپی از اسرا را که می¬آوردند، به صورت جداگانه و به صف بر روی زمین می¬نشاندند تا مقدمات انتقالشان به پشت جبهه را فراهم کنند. اینجا زمینش پر از خونی است که از زخم¬های رزمندگان اسلام به زمین سرازیر شده بود. دست-هایمان را بستند ما را نشاندند، خبرنگاران خارجی را هم خبر کرده بودند تا از همه عکس و فیلم بگیرند و بعدا بگوی ...
در حال دریافت تصویر  ... جانبازی در آغوش شهید
مرحله دوم عملیات فتح المبین بود، سال 61، در این علمیات قرار بود سایت¬های 4و5 آزاد شود، آن روزها، اهواز در تیررس دوربردهای عراقی¬ها بود. اتفاقاً شبی که عملیات شروع شد، شب جمعه بود. ما را بردند دعای کمیل، بعد از دعا، مسیری را که طی کردیم تا به منطقه عملیاتی برسیم، پیاده بردند تا دشمن متوجه ما نشود. آن شب از ساعت 11 تا 3 صبح فردایش پیاده¬روی کردیم. د ...
در حال دریافت تصویر  ... خدا قبول فرماید!
عکس مربوط به روز وداع شهید سید محمد حسن میرجعفری است. پدربزرگوارش، حجت الاسلام سید ابوجعفر میرجعفری در پشت عکس نوشته است: "تولد سید محمد حسن مصادف بود با روز ولادت امام حسن(ع) و روز شهادتش هم مصادف بود با روز شهادت امام حسن(ع). او در سن 18 سالگی و در روز عید قربان از قزوین اعزام شد و پس از 4 سال دوری از خانواده و شهرش به شهادت رسید. امید است این قر ...
در حال دریافت تصویر  ... بند قنداق سبز!
اولین بار که تصمیم گرفت اعزام شود، کلاس دوم راهنمایی بود. برای ثبت نام رفته بود بسیج، اما چون سن و سال کم و جثه کوچکی داشت، گفته بودند: «نمی توانیم شما را اعزام کنیم.» آن روز ساعت 8 صبح رفته و ساعت 5/10 بود که با چشم های پر از اشک و ناراحت به خانه برگشت. پدرم گفت: محسن چه شده؟ با همان حالت گریه، جواب داد: می گویند سن ات کم است، مگر جبهه رفتن به ...
 

<2345678910>