دوستعلي خليلي: در عمليات و الفجر ۴ پايش قطع شده بود كه ديدم سوار قاطر شده و با چهره ای خندان پايين آمد، انگار كه چيزي نشده است و در همان حال به ما، در انجام عمليات روحيه مي داد.
مصیب با شهيد چمران هم رزم بودند، يك هفته قبل از شهادتش ايشان پيش من آمدند و دستم را گرفت و فشار داد و گفت: فلاني از قافله جا مانده ايم.
ايشان مزدش را گرفت كه جهاد در راه خداست.