در حال دریافت تصویر  ...
نام رجبعلی حاجیلو
نام پدر غلامحسین
نام مادر گل بدن
محل شهادت اهواز

بیوگرافی
حاجی‌لو، رجبعلی: یکم فروردین ۱۳۳۶، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش غلامحسین، در کارخانه قند کار می‌کرد و مادرش گل‌بدن نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارگر بود. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و ششم آذر ۱۳۵۹، در اهواز بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکر او را در امامزاده حسین زادگاهش به خاک سپردند. برادرش حجت‌الله نیز شهید شده است.

محل تولد قزوین تاریخ تولد ۱۳۳۶/۰۱/۰۱
محل شهادت اهواز تاریخ شهادت ۱۳۵۹/۰۹/۲۶
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت اهواز
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۰ تعداد دختر ۰
تحصیلات ششم ابتدائی رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، رجبعلى حاجیلو : پدر عزیز و مادر گرامى! فرمانده گروهان ما چند ساعت پیش به من ابلاغ کرد که شب براى عملیاتى تخریبى وارد جبهه عراقى‏ ها مى‏ شویم. از این رو خواستم که هم حالى از شما پرسیده باشم و هم اینکه اگر چنانچه اتفاقى براى من افتاد، شما نگران نباشید. از این رو وصیتنامه خویش را که اولاً یک عمل دینى و مذهبى مى ‏باشد و ثانیاً ادا کردن دین خود، بوسیله نوشته به برادران و خواهران خویش، آغاز مى ‏نمایم. خواهر و برادر و پدر و مادر عزیز! تنها راه نجات اسلام و انقلاب، جنگیدن علیه دشمنان این انقلاب و اسلام مى ‏باشد و خون دادن هم راه شکست این ابرقدرت هاى از خدا بى‏ خبر مى‏ باشد. صحبت اول خویش را با دانش آموزان، این آغازگران جنگ با امپریالیسم ‏هاى آینده، دارم که به هیچ عذرى از خواندن درس و تحصیل غفلت نجویند که این نعمت هرگز بعد از سپرى شدن عُمر به دست شما نخواهد رسید. دوم اینکه، هر قدر استعمارگران، از جهان سوم استفاده مى ‏نمایند به خاطر بى‏ سوادى و جهل است که آن ها را به مقصدهاى شوم خویش، رسانده است. برادر و خواهر عزیزم! هرگز به این گروهک ها که ماسک فریبنده زده‏ اند، میندیشید و از این شعار آنها که به خلق فکر مى‏ کنند، به هیجان نیایید و همواره در فکر پیمودن راه الله باشید. آخرین حرف خویش را قبل از عزیمت مى‏ گویم: اى پدر و مادر گرامى و ارجمند! من در زندگى کوتاهى که داشتم و نشد به شما خدمتى نمایم؛ از این رو از شما حلالیت مى‏ طلبم. پدر عزیزم! من صد تومان به «حسین منتظرى» بدهکار هستم؛ اگر مى‏ شود آن را جبران نمایید. موتور را هم بدهید به «حجت» بفروشد و طلبش را بردارد و از او بخواهید، از مقدار پولى که به دست مى ‏آورد، بدهى مرا بدهد و بقیه را نیز به خرج مستضعفان جامعه برساند. مادر گرامی ام! از شما تقاضا دارم چنانچه من شهید شدم، همسرم را دلدارى داده و در جشن من، هرگز سیاه نپوشید و گریه نکنید.۱ (۱۲۱۵۵۸۶) سرباز احتیاط ۵۷ داوطلب در جبهه‏ هاى جنگ علیه باطل رجبعلى حاجیلو ـ ۲۳/۹/۵۹